ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
روزى از اصفهان مالى را براى امیر المومنین آوردند که آنرا هفت بخش کرد. یک گرده نان زیاد آمد. پس آنرا نیز شکست و هفت تکه کرد و هر تکه ى آنرا بر روى یکى از آن بخش هاى اموال نهاد. سپس میان مردم قرعه انداخت ، تا اولین بار چه کسى سهم خود را بردارد. روز دیگر دو زن ، یکى عرب و دیگرى از موالیان وى ، به نزد وى آمدند و چیزى خواستند پس حضرت فرمود تا هر کدام از آن دو را یک پیمانه خوراکى و چهل درهم دادند. پس آنکه از موالى بود، سهم خود را گرفت و رفت و آن زن عرب گفت: اى امیر مؤ منان من عرب هستم و او از موالى بود و آنگاه تو به من همان اندازه مى دهى که به او دادى ؟ حضرت على به او فرمود: من در کتاب خدا نگریستم و در آن براى فرزندان اسماعیل هیچ برترى اى بر فرزندان اسحاق ندیدم. (یعنی هیچ تفاوتی بین نژادهای مختلف نیست)الغدیر، ج 16، ص 17.
متشکریم