تدبیر

اموزشی ، پرورشی ، اچتماعی

تدبیر

اموزشی ، پرورشی ، اچتماعی

مدیریت وکلاسداری جذاب ۵

چگونه صفات اخلاقی در شما منجر به اعتماد دانش آموزان می گردد؟

چرا اخلاقیات مهم به شمار می روند؟

آیا شما معلمی با اخلاق محسوب می شوید؟شاید تا بحال معلمی نکرده باشید و اعتقاد دارید که آینده در موردتان قضاوت خواهد کرد؟در اینجا هدف تفتیش عقاید شما نیست،بلکه از شما می خواهیم که منصفانه به این سؤال پاسخ دهید.به اعتقاد ما معلم باید ویژگی های خوب اخلاقی خود را در رفتارش به نمایش بگذارد،زیرا دانش آموزان آنچه را که معلم می گوید می شنوند و نیز آنچه را که انجام می دهد می بینند،و در پی آن در صورتی که معلم فردی با اخلاق باشد مسلماً دانش آموزان به او اعتماد خواهند کرد.و بر عکس دانش آموزان و جوانان،به سرعت از فردی که احساس کنند قابل اعتماد نیست روی گردان می شوند.برای ایجاد روحیه سینرژی(نیرو افزایی)در کلاس به مراحل زیر توجه کنید:

اخلاقیات منجر به اعتماد می گردد که باعث روحیه سینرژی خواهد گردید.

همه ی ما از بدو ورود به مدرسه احساس و برداشتی درباره ی امور صحیح و غلط و (درست و نادرست)و نیز درباره انصاف و عدالت داریم.این چنین احساس و برداشتی، هم در دانش آموزانی که مورد کم لطفی و بی مهری قرار گرفته و هم در دانش آموزان مورد توجه و نازپرورده در هر دو به یک نسبت وجود دارد.اکثر دانش آموزان،معلمان خود را در قالب یک چهره ی بسیار ارزشمند مثل والدین و حتی بالاتر از آنها می بینند و در نتیجه به آنها اعتماد دارند.و به همین دلیل دانش آموزان از معلمان خود می خواهند تا به آنها توجه نموده،برای آنان احترام و اهمیت قایل شوند و نیز می خواهند معلم مهربان ، دلسوز و  و فادار نسبت به آنها باشد،آنها هرگز انتظارعدم توجه و بی مهری از معلم خود ندارند.بنابراین هنگامی که معلم تاییدی مستمر از کارهای صحیح دانش آموزان خود داشته باشد،خود به خود اعتماد آنان را جلب خواهد نمود.

شک نیست که معلم باید الگوی قابل ستایشی برای شاگردان بوده و حتی کافی است تصویری از فرد قابل ستایش را به دانش آموزان خود ارائه نماید.

معلم حتی اگر خطاهایی در خارج از کلاس دارد،می بایست تمامی وجوه مثبت شخصیت خود را در کلاس به نمایش بگذارد.شاید تصور کنید که این توصیه بر خلاف اصول صداقت می باشد،اما باید واقع بین بود.معلمان مانند سایر انسانها عاری از خطا نیستند و مسلماً هیچ انسانی کامل و بدون عیب نیست.همگی ما در برخی از شرایط بسیار تحسین برانگیز رفتار       می کنیم،ولی در برخی موارد چنین رفتاری نداریم.شاید بارها پیش آمده که به طور غیر منتظره ای خیرخواه، مهربان،سخاوتمند،شریف و راستگو بوده ایم.همچنین چندباری رفتارهایی چون دروغگویی،پنهان کاری و یا تقلب از ما سر زده باشد،بنابراین شخصیت ما آمیزه ای از فضیلت در مقابل گناهان و خطاهاست.دلایل خوبی برای نمایش وجوه شایسته    شخصیتی مان به دانش آموزان وجود دارد.به سوالات زیر دقت کنید:

آیا شما مایلید با فردی غیر قابل اعتماد کار کنید؟همکاری با فردی غیر امانتدار را می پذیرید و یا با کسانی که نسبت به دیگران گستاخانه رفتار نموده و شخصیتی متزلزل دارند،کار خواهید کرد؟چگونه می توانید به چنین افرادی اعتماد کنید؟سوالاتی از این قبیل در ذهن دانش آموزان وجود دارد.

شاید این سوالات همیشه در سطح هشیار آنان نباشد،اما همواره در عمق ذهن آنان جریان دارد.دانش آموزان همواره در حال از صافی گذراندن معلمان خود هستند.آیا این معلم قابل اعتماد است یا خیر؟

هفت عنصر اخلاقی لازم برای کسب اعتماد

1)مهربانی:«من دوست دارم همواره معلم من در دسترس باشد و با من و سایر دانش آموزان به خوبی رفتار کند.»

2)ملاحظه گری:«من دوست دارم معلم من به من و سایر دانش آموزان فرصت احترام به خود و حفظ شان مان را بدهد.»

3)ایمان:«من دوست دارم معلم من به توانایی های من و سایر دانش آموزان ایمان و اعتقاد داشته باشد.»

4)یاری گری:«من دوست دارم معلم من به من و سایر دانش آموزان کمک کند تا آنچه را که به آن نیاز داریم و مطلوب ماست بیاموزیم.»

5)انصاف:«من دوست دارم معلم من با من و سایر دانش آموزان منصفانه رفتار نماید.»

6)صداقت:«من دوست دارم معلم من با من و سایر دانش آموزان صادق باشد و این امر را خردمندانه به کار گیرد.»

  7)بردباری:«من دوست دارم معلم با من به ویژه صبور باشد.همچنین در مقابل سایر دانش آموزان بردباری پیشه کند.»

از میان این صفات عناصر مهربانی،ملاحظه گری،انصاف و صداقت در اغلب روابط میان فردی انسانها بسیار با اهمیت به شمار می آیند.چهار صفت دیگر اعتماد و ایمان به توانایی ها،یاری گری و بردباری از جمله صفاتی می باشند که به ویژه در مشاغلی همچون معلمی،مشاوره،مددکاری اجتماعی بسیار ارزشمند و مهم هستند.اما به طور کلی هر هفت صفت برای آموزش و پرورش(تعلیم و تربیت)ضروری بوده و بستری محکم و مناسب برای استقرار اعتماد می باشند.در صورتی که معلم خواستار ایجاد سینرژی(هم توان افزایی)در کلاس درس خود باشد،می بایست این صفات را در شخصیت خود متجلی سازد.کشف و تایید این صفات در شخصیت معلم بر عهده ی دانش آموزان است و همچنین باید توجه نمود که گفتار معلم به تنهایی تاییدی برای وجود این صفات نخواهد بود و تنها رفتار معلم است که نشانگر این صفات در شخصیت اوست.شما به عنوان معلم توانایی ایجاد اعتماد را دارید،و البته این اعتماد به نسبت پنجاه- پنجاه در بین شما و شاگردانتان نخواهد بود.در ابتدای امر شما هیچگونه کنترلی بر نگرش خود از دانش آموزانتان ندارید.برخی از دانش آموزان بی علاقه،شیطان،مایوس کننده بوده و شاید چنین رفتارهایی را برای مقابله با مشکلات خود بروز می دهند.شما می توانید برای جایگزین نمودن این این رفتارها و نگرش ها به آنها کمک کنید.در صورتی موفق به این مهم خواهید شد که صفات و رفتارهای مناسب و جایگزین در رفتار خود شما آشکار باشد،که در نتیجه فرصتی برای ایجاد حس اعتماد بوجود خواهد آمد.هنگامی که برای اولین بار با عده ای از دانش آموزان روبرو می شوید،به عده ای برمی خورید که بسیار خوش رفتارند و طبیعی است که شما سعی خواهید نمود که اعتماد آنان را جلب نمایید.در مقابل ممکن است رفتار برخی از دانش آموزان غیر جذاب و طرد کننده باشد.زمانی که شما با چنین شاگردانی برخورد می کنید شک دارید که آیا هرگز خواهید توانست اعتماد آنان را به خود جلب نمایید، و یا حتی مایلید که برای این مطلب سعی کنید؟پس به طور طبیعی شما مایلید از این گروه فاصله بگیرید.اگر چنین کاری کنید هم فرصت جو اعتماد را از دست  داده اید و هم در نتیجه امکان بوجود آمدن سینرژی(هم توان افزایی)کلاس را از بین برده اید.بنابراین به خاطر داشته باشید که شما می بایست تمامی سعی و تلاش خود را در جهت جلب اعتماد فرد فرد دانش آموزان بکار برده و نه تنها در شاگرد خوش رفتار و جذاب،بلکه دانش آموزان مشکل ساز را نیز در نظر داشته باشید.یکی از بزرگترین چالش های معلمان که مستحق بیشترین تشویق نیز می باشند،ترغیب و کشانیدن دانش آموزانی که به سوء رفتار شهرت یافته اند،تا به سر حد کار گروهی و روحیه سینرژی(هم توان افزایی)کلاس است.

معلمان باید توجه داشته باشند که دانش آموزان اعتماد را از زاویه ای که آنها می نگرند،نمی بینند.احتمالاً دانش آموزان هرگز درباره سینرژی(هم توان افزایی)در کلاس نشنیده و از اهمیت جو اعتماد در تعلیم و تربیت بی خبرند.در وهله ی اول همگی آنها متوجه منافع خود و حفاظت فردی خود در مقابل مسائل و مشکلات می باشند.در حالیکه معلم به همه ی کلاس فکر        می کند.هر فرد دانش آموز نگران رفتار معلم با خود و سایر دانش آموزان می باشد. اولین هدف آنها حفظ امنیت خودشان    می باشد.آنها یک سوال در ذهن خود دارند:معلم با من چگونه رفتار خواهد کرد؟

مثلاً برای احمد مهم نیست که شما با افراد کلاس مهربان باشید،همین قدر کافی است که با او به مهربانی رفتار کنید.اگر یکبار با احمد به مهربانی رفتار کنید،پس از آن او متوجه رفتار مهربانانه ی شما با دیگران خواهد بود.حال اگر با دانش آموزان رفتاری خشن داشته باشید،احمد از خود خواهد پرسید آیا معلم همین رفتار را با من خواهد داشت؟و بدین ترتیب شما بذر شک و تردید را در ذهن او کاشته اید و اعتماد او را از خود سلب نموده اید.به خاطر داشته باشید که وظیفه ی شما ایجاد روابطی حاکی از اعتماد با تمام دانش آموزان کلاستان است،که مسلماً سینرژی(هم توان افزایی) دانش آموزان را در کلاس به دنبال خوهد داشت.اگر شما مورد قبول عده ای از دانش آموزان واقع شدید و عده ی دیگری شما را دوست نداشته باشند،کلاستان آنطور که مایلید به پیش نمی رود و آموزش تؤام با شادی نخواهید داشت.منفی گرایی،بی تفاوتی و نافرمانی آنهائیکه به شما اعتماد ندارند،سد و مانعی برای سینرژی(هم توان افزایی) کلاسی خواهد بود. 

نمایش اصول اخلاقی که منجر به اعتماد می گردد

در این فصل با هفت اصل اخلاقی که به اعتماد منجر می شود آشنا شدید.اصولی که زندگی ما بر آن قرار گرفته و قابل چشم پوشی نیست.اجازه دهید رفتارهای خاص و گویایی این اصول را که سبب جلب اعتماد دانش آموزان می شود را مورد بحث قرار دهیم:

مهربانی:از این صفت که به عنوان قانون طلایی نام برده شده است.همانطور که دوست دارید با شما با عزت و احترام برخورد شود،دانش آموزان نیز خواستار حفظ احترام و شان خود از سوی شما می باشند.دانش آموزان دوست دارند آنها را بشناسید، با اسم آنها را بنامید و حتی گهگاهی با آنها گپ بزنید.دانش آموزان می خواهند به صورت مؤدبانه ای با آنها رفتار شود،معلم با لبخند با آنان برخورد کند.آنها مطلقاً خواستار سرزنش،فریاد،اسامی مستعار و تنبیه شدن نیستند.همواره به خاطر داشته باشید در حالی که بسیاری از رفتارهای مهربانانه به ایجاد جو اعتماد کمک می نمایند،اما عمل غیر محبت آمیز می تواند همه ی آنچه که ایجاد شده را از بین ببرد.

ملاحظه گری:بسیاری از متخصصین سعی دارند که علت های سوءرفتار دانش آموزان در مدرسه را کشف نمایند.عده ای معتقدند در صورتیکه دانش آموزی مورد پذیرش گروه(کلاس )قرار نگیرد و احساس تعلق به گروه پیدا نکند،چنین رفتارهایی بروز خواهد داد.به اعتقاد این گروه از متخصصین هر فرد نیازی شدید برای تعلق به دیگری یا دیگران دارد و پذیرفته شدن از سوی گروه را می طلبد.هنگامی که اعضای یک گروه فردی را نپذیرند و یا پذیرش وی توسط گروه به آسانی ممکن نباشد،شخص سعی خواهد کرد تا با تلاش های مذبوحانه و گاهی خارج از چهارچوب،توجه گروه را به خود جلب نماید.در عین حال به عقیده ی دیگر متخصصین اغلب سوءرفتارها در کلاس به دو علت صورت می گیرد.اول اینکه دانش آموزان از ملامت و یکنواختی بیزارند و خواستار شادی و تحرکند.آنها می خواهند صحبت کنند،بخندند،تحرک داشته باشند،گهگاهی بغل دستی خود را دست بیاندازند،شکلک در آورده و سر و صدا ایجاد کنند.این رفتارها خارج از کلاس مشکلی ایجاد نخواهد کرد،اما در کلاس باعث وقفه و عدم پیشبرد مقاصد درس و کلاس می گردند.بطور کلی معلمان یا این رفتارها را سرکوب کرده و یا در واقع سرپوشی بر آنها نهاده و این رفتارها موقتاً مخفی می ماند.

دومین دلیل اساسی سوءرفتار در کلاس این است که:دانش آموزان شدیداً در پی حفظ شان و منزلت خود می باشند.شان به معنی احترام به خود است که با احساس شایستگی،قدرت،کنترل و خود رهبری مرتبط می باشد.زمانی دانش آموزان معلم خود را با صفت ملاحظه ارزیابی می کنند که بدون دعوت آنان به امور خصوصی شان دخالت نکرده،بدون دلیل به آنان پرخاشگری ننموده و یا در زندگی شخصی آنها مداخله ای نداشته باشیم.بنابراین اگر ما دانش آموزی را آنطور که هست پذیرفته باشیم،می بایست برای حریم خصوصی او احترام قائل شده و آن را حفظ کنیم.

خود(self)بسیار شکننده است.هنگامی که «خود»مورد تهدید قرار می گیرد،نیاز به پوششی دارد که محافظت شود.هیچ فردی دوست ندارد که نادان به نظر برسد.بنابراین از همه ی موقعیت هایی که به این امر منتهی می شود،اجتناب خواهد کرد.دانش آموزان ترجیح می دهند دورغ بگویند،تقلب کنند تا اینکه عدم صلاحیت و شایستگی شان آشکار شود.

برخی اوقات حالت بی تفاوتی برای فرار از موقعیتی است که ترس داریم از عهده ی برنیاییم.اجتناب از شکست یکی از قوی ترین انگیزه های انسان به شمار می آید.به خطر انداختن شان و منزلت افراد مسلماً کشنده ی اعتماد در اوست.به همین دلیل می بایست با دانش آموزان با ملاحظه رفتار نمود و خواسته های آنان و راههای سازگاری انسان را مورد توجه قرار داد.دانش آموزان نمی خواهند به هر دلیلی تحقیر شوند یا کوچک شمرده شوند.همچنین دوست ندارند با تهدید و فریاد روبرو شوند و یا اینکه معلم با آنان به بحث و مجادله بپردازد.و در نهایت در کنج کلاس قرار گرفته و تنبیه شوند.آنها دوست دارند در نظر دیگران فردی موفق به نظر آیند، نه فردی شکست خورده.

ایمان:دانش آموزان با شیوه های مختلفی نسبت به مدرسه واکنش نشان می دهند.برخی مدرسه را دوست داشته و جزء دانش آموزان موفق هستند.اکثریت آنان آنچه را در مقابلشان گذاشته اند، پذیرفته و سعی خود را در سازگاری با آن نشان می دهند.برخی دیگر مدرسه را دوست ندارند و ترجیح می دهند ساکن باقی بمانند.بنابراین اغلب آنها معتقدند کم و بیش گیج اند و از نظر تعلیم و تربیت گم گشته محسوب می شوند و هرگز به معلم اعتمادی ندارند.اینان احساس بی کفایتی کرده و رفتاری مطابق این بی کفایتی از خود نشان می دهند.روز به روز از مشارکت فعال آنان در کلاس کاسته می شود.تکالیف کمتری انجام داده و رفتارهای گستاخانه ای از خود بروز می دهند.

این دانش آموزان هیچگاه باور شدن را تجربه نکرده اند.ما می خواهیم دیگران ما را باور داشته باشند.توانایی هایمان را به آنها اثبات کنیم و بگوییم از این بهتر هم خواهیم شد.این تجربه را معلمان باید در آنها بوجود آورند.جوانان و دانش آموزان هر آنچه از والدین خود طلب می کنند از ما معلمان نیز می خواهند.آنهه خواستار آنند که ما علاقه خود را با آنان نشان دهیم،با آنها باشیم و به آنها بگوییم که خوشحالیم از اینکه در کلاس ما حضور دارند.آنها از شنیدن جملاتی درباره ی پیشرفت خود خوشحال می شوند و نیز طالب ترسیم آینده ای روشن برای خود از سوی معلم می باشند.می خواهند پیام های امیدوار کننده ای به آنها بدهیم نه پیام های مایوس کننده.در صورتی که دانش آموزان این قبیل جملات را از شما معلمان بشنوند می پذیرند که به آنها اعتقاد دارید و توانایی های آنها را باور دارید.در نتیجه روحیه اعتماد آنان به شما افزایش می یابد.اما زمانی که این تایید مشاهده نشود،اعتماد تحقق پیدا نمی کند.معمولاً ما به کسانی که نسبت به ما ایمان ندارند،اعتمادی خواهیم داشت.جلب اعتماد نیاز به ایمان و باور دارد. 

یاری گروهی : یکی از اساسی ترین عناصر اخلاقی که در جلب اعتماد افراد بسیار مؤثر است یاری رسانیدن به آنهاست .دانش آموزان توقع کمک زیادی از طرف معلم خود ندارد . مثلاً انتظار ندارند که شما یک زندگی موفق برایشان بیافرینید . توقعات آنان با توجه با مقطع تحصیلی ایشان بسیار اندک است . برای مثال در دوره آمادگی نیاز دارند در پوشیدن لباس به آنها کمک کنیم . در پیدا کردن وسایل جابه جا شده با آنها همراهی کنیم . در مقطع دبستان ، در ساختن جملات و یا کامل کردن جنلات ناقص و یا دیکته کلمات به آنها کمک نماییم . این کمک ها توسط آنها کاملاً درک شده و قدردانی می شود . مطلب دیگر اینکه زمانی که دانش آموزان مکرراً برای دریافت کمک به معلمشان مراجعه می کنند ، اگر معلم از کمک کردن اکراه داشته باشد ، به زودی این مطلب را در می یابند و این اکراه در یاد و خاطر دانش آموز ثبت می شود . معلم باید خود مروج همکاری و مشارکت برای دانش آموزان بوده هنگامی که دانش آموزان را به کاری دعوت می کند . خود باپیشقدم شدن در یاری رسانی به آموزش این امر نیز بپردازد . دانش آموزان نیز از این کمک بی شائبه معلم لذت خواهندبرد .

انصاف : جوانان شور و اشتیاق فراوانی نسبت به انصاف (عدالت) دارند و ترویج آن را خواستارند . گری اسپنس می گوید : «کودکان زمانی که به اشتباه تنبیه می شوند ، غیر منصفانه بودن تنبیه را درک می کنند . آنها خوب و بد را از یکدیگر تشخیص داده و تقریباً احساس درستی از عدالت دارند (صفحه 240 و سال 1955) . دانش آموزان هنگامی که حس کنند بی عدالتی ( بی انصافی ) صورت گرفته ، به وی‍‍ژه وقتی پای خودشان در میان باشد ، این مطلب را به نظر دیگران می رسانند . نجواهایی از سوی شاگردان شنیده می شود« این منصفانه نیست » کعلم در حالی که از این موضوع خسته است به حالت تلافی خواهد گفت:«عزیزم، دنیا مکان برقراری عدل و انصاف نیست ، این مطلب را درک کن » و شاید به این امید است ، که درک دانش آموز از بی عدالتی را خاموش سازد .

اگر ما شکایت و درخواست انصاف دانش آموز را نادیده بگیریم ، فرصت ایجاد جو اعتماد را بین خود و دانش آموز از دست داده ایم . اما معنی «انصاف » چیست ؟ برخی می گویند انصاف به معنای رفتار یکسان با همگان داشتن است.ریچارد کروین و آلن مندلر(1988) با این عقیده مخالفند،آنها می گویندمنصفانه ترین شرایط آن است که با افراد طبق نیازهایشان رفتار شود. استفان کووی مؤلف کتاب «هفت عادت افراد مؤثر و موفق»در سال 1989 ، می گوید:هنگامی که ما با دیگران برخورد می کنیم می باسیت سعی کنیم تا عمقاً و همانطوری که می خواهیم از سوی دیگران درک شویم ،آنها را درک کرده و سپس بر طبق درکی که از آنها داشته ایم با آنان رفتار کنیم (صفحه 192) این دیدگاه  قانع کننده است.اگر ما می خواهیم با دانش آموزان خود منصفانه رفتار کنیم ، می بایست بر طبق نیاز های آنان و نیز با در نظر گرفتن موقعیت و شرایطشان را عمل کنیم.برای درک شدن اعمالمان از سوی دانش آموزان ، می بایست استدلال کنیم که چرا چنین رفتاری با آنان داشته ایم ، زیرا برخی از رفتار ها ،دانش آموزان و یا اولیاء آنان را می رنجاند.  ریچارد کروین(1992)توصیه ای برای معلمان دارد که چگونه به والدینی که از رفتار نابرابر نسبت به کودکانشان گلایه دارند پاسخ دهید.او می گوید به اولیاء چنین گویید:

«از شنیدن نظرات شما خیلی خوشحال خواهیم شد اما خواهشمندم از من نخواهید که با کودک شما مثل همه رفتار کنیم ، زیرا کودک شما شایسته بیشتر از اینهاست»(صفحه 47-75) معلمانی که در جهت بنیان گذاری اعتماد تلاش می کنند می بایست انصاف را همواره در نظر داشته باشند برای مثال با زبانی که مناسب حال کودک(دانش آموزان)است به او بگویید«من همواره سعی خواهم کرد تا جایی که امکان دارد با شما منصفانه رفتار نماییم و به شما کمک خواهم کرد تا این را به دیگران بیاموزد اما بعضی اوقات با بعضی از شما متفاوت رفتار می شود.اگر چنین اتفاق می افتد بخاطر شرایط و احساس های متفاوت شما از یکدیگر است ، ولی من سعی خواهم کرد همواره منصف باشیم . اگر من یا یکی  از شماها در این امر موفق نبودیم،می توانیم درباره ی آن با هم گفتگو کنیم.»اغلب دانش آموزان وقتی یک بار جمله«انصاف به معنی رفتار یکسان نیست.»را برایشان توضیح می دهید،معنی عدالت را در می یابند.

صداقت:معلم از دانش آموزان می خواهد که راستگو باشند.همین انتظار را دانش آموزان از معلمین خود دارند.علی رغم اینکه برخی از دانش آموزان تمایل به دروغگویی دارند،اما چنین صفتی را از معلم خود نمی پذیرند.برای دانش آموزان صداقت با سه رفتار مرتبط می باشد.

1)عدم فریب دیگران:شخص صادق هیچگونه نقشه ای در جهت گمراه کردن دیگران ندارند.اگر شما اعتقاد داشته باشید که موضوعی صحت دارد و پس از آن این صحت تایید نشود،شما فریبکار محسوب نمی شوید.ولی اگر قصد فریفتن دیگران را داشته باشید،هیچ اعتمادی به شما نخواهند داشت.

2)وفای به عهد(سر قول خود بودن):اگر ما قولی داده ایم باید طبق آن رفتار کنیم.مگر اینکه امری خارج از اداره مانع وفای به عهدمان شود.ما نمی توانیم به طور غیر قاطعانه و شک و تردید بگوییم خوب من این قول را همین طوری دادم و منظوری نداشتم.

3)بیان واقعیت بدون تحریف:شاخ و برگ دادن به ماجراها،داستان ها را متقاعد کننده تر و سرگرم کننده می کند،اما حقیقت را تحریف می کند.بنابراین آنچه واقعاً اتفاق افتاده باید بیان شود.

زندگی به ما می آموزد که صداقت بهترین سیاست است.هنگامی که صادق باشیم هم در نظر دیگران بهتر جلوه می کنیم و هم در نظر خودمان،حتی زمانی که اعتراف می کنیم شکستی خورده ایم و اشتباهی مرتکب شده ایم.همه ی افراد مرتکب اشتباه و خطا می شوند.و در صورتی که از اشتباهاتشان درسی بگیرند به حال مفید نیز خواهد بود.ناراحتی حاصل از اعتراف به اشتباه عمری کوتاه دارد،در حالیکه فریب کاری سبب سلب اعتماد دیگران شده و از یادها نمی رود.همه ی ما تنگ شدن تارهای تنیده شده توسط دروغ و فریب را تجربه کرده و از آن درس گرفته ایم.غالباً با دروغگویی ما در این تارهای (خود تنیده )اسیر می شویم و هر آن منتظر حمله ای جدید هستیم.مردمی که ما فریبشان داده ایم هرگز ما را نمی بخشند و همواره این فریبکاری در خاطرشان باقی می ماند.

در حالیکه صداقت در کارهای ما بهترنتیجه می دهد،پس چرا دروغ می گوییم؟ما به یک یا چند دلیل از دلایل زیر دورغ می گوییم.گاهی دروغ می گوییم تا از یکدیگر امتیازی بگیریم.شاید دروغ می گوییم که خود را از کاری ناخوشایند برهانیم و یا خود را در نظر دیگران بهتر جلوه دهیم.گاهی اوقات برای جذاب تر جلوه دادن داستان ها دروغ می گوییم.اما اغلب به خاطر رهایی از عقوبت کاری که انجام داده ایم به دروغ متوسل می شویم.ما امیدواریم از خشم،نفرت و انتقام دیگران در امان باشیم.هنگامی با دروغگویی آنها را خام می کنیم(که به ندرت خام خواهند شد)با این دورغگویی آتش خشم و انتقام آنان را دامن می زنیم.همچنین غالباً برای اینکه عدم کفایت خود را بپوشانیم به دروغگویی دست می زنیم.همه ی ما از اینکه نادان به نظر برسیم متنفریم،بنابراین به اغراق پناه می آوریم تا خود را از رنج نادانی و بی عرضه رسیدن برهانیم.

پس بنابراین به دو دلیل عمده:1)برای اجتناب از خطرات       2)برای حفظ شان خود به دروغ متوسل می شویم.

دروغ در شکل های گوناگونی ظاهر می شود.اغلب دروغ های ما سفید(بی ضرر)هستند.دروغ ها از سفید تا سیاه(بی ضرر و بسیار مضر)و یا لااقل خاکستری(میانه)یا آنهایی هستند که سبب گمراهی دیگران می شوند.دروغ های سفید(بی ضرر)هنگامی به کار

می روند که مایلیم روابطی صمیمانه با دیگران برقرار کنیم که گاهی حتی به چاپلوسی افراد نیز می انجامد.برای مثال شخصی که در لباس پوشیدن نا منظم است برای تعریف می گوییم چقدر لباس مرتب و شیکی پوشیده اید!و یا هنگامی که از دیدن کاملاً ناراحتیم به او می گوییم چقدر از دیدن شما خوشحالم!معلمان چنین تعاریفی را به صورت هنرمندانه برای دانش آموزان خود به کار می برند،برای مثال معلم به شاگردی که تکالیف خود را نیمه تمام انجام داده ممکن است بگوید:تلاش خوبی کرده ای و یا کار ضعیف دانش آموز را خوب و خارق العاده جلوه  دهد و یا کارهای کم تلاش را مجدانه توصیف کند.به گفته ی معلمان نوع تشویق ها و تعریف ها به ایجاد انگیزه و یا بالا بردن عزت نفس دانش آموزان می انجامد.دروغ سفید(بی ضرر)احتمالاً سبب بی اعتمادی بین معلم و شاگرد نمی شود،اما این عمل سبب گمراهی آنان خواهد شد.معمولاً در کلاس شاگردانی که مورد تعریف بی جا قرار گرفته اند فکر می کنند عملکردشان مطلقاً جزء بهترین ها است،اما طولی نمی کشد که دانش آموزان متوجه می شوند این تعریف در موردشان صحت نداشته و معلم واقعیت را به آنها نگفته است.معلمان زمانی با دانش آموزان صادق خواهند بود که به جای به کارگیری صفات عالی(ترین)بتوانند بهبود و ارتقاء کار دانش آموز را به نظر وی برسانند و از تلاش او قدردانی کنند.برای مثال معلم می تواند بگوید هفته گذشته سه مسئله را حل کرده بودی ولی این هفته مسائل بیشتری را حل نموده ای و این نشانه ی تلاش شماست.و یا بگوید شما در این تکلیف خوب تلاش کرده اید و من تلاش شما را کاملاً درک می کنم.اما هنگامی که دانش آموزی در حد انتظار معلم تلاش نکرده باشد نیازی نیست که معلم در او احساس بدی به وجود آورد،معلم می تواند به صورت مدبرانه ای به او بگوید نیاز است که او ظرف 10 دقیقه آینده مسئله ر احل کند.و یا بگوید:من انتظار دارم این تکلیف را خیلی تمیز و دقیق انجام دهی ،اگر کمک خواستی من در کنارت خواهم بود.

بردباری:شاید در نظر اول بردباری یک ویژگی اخلاقی به نظر نرسد.اما در آموزش این یک اصل است.بهترین معلمان،مدرسینی پرشور و دارای انگیزه هستند و همین معلمین بسیار صبور و بردبارند.آنها از این حقیقت آگاهی دارند که دانش آموزان با سرعت های متفاوتی یاد می گیرند.آنها می دانند که برخی از دانش آموزان با سرعت بیشتری مطالب را درک می کنند و عده ی دیگری در این درک کندتر می باشند.همچنین می دانند که بعضی از شاگردان دقیق و منظم اند و برخی دیگر اشتباهاتی دارند و این اشتباهات شاید بارها تکرار شوند.بی صبری نشان دادن به دانش آموزانی که دارای اشتباهات تکراری هستند،بسیار آسان است.معلم بردبار پا به پای دانش آموزان کار می کند،در کمک و همراهی با آنان تردید و تامل نمی کند.تکرار مطالب سبب عصبانیت وی نمی شود و این امر منجر به سرزنش دانش آموزان نمی گردد.او می داند که برخی از دانش آموزان اشتباهات مکرری را مرتکب می شوند اما با تکرار، حتی گاهی بهتر از دانش آموزان برجسته ی کلاس مطالب را یاد می گیرند.

معلم صبور بارها و بارها مطالب را برای دانش آموزان خود با خوشرویی تکرار می کند،هرگز بی حوصلگی نشان نداده و آنان را سرزنش نمی کند،و غالباً در چنین کلاسی دانش آموزان به معلم خود اعتماد بیشتری می نمایند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد