به نام خالق زیبایی ها
عشق و محبت را تقدیم آنکه دوستش داریم کنیم
تقدیم به فرشته ای که بالهایش را چید تا درکنارم بماند ، تقدیم به مادرم و تمام مادرهای دنیا .
اکنون که سالها از عمرم می گذرد ، هنوز تشنه آغوش توام . هنوز مأمن تنهایی ام ، پناه خستگی هایم ، خواسته دو چشم بارانی ام ، نگاه پر مهر توست . من بزرگ شدم . اما هنوز طفل توأم . گاه به چشمانت خیره می شوم که چقدربیدار ماند و خون شد . گاه به دستانت خیره می شوم که چقدر تکانم داد و خرد شد . گاه از مهرت به حیرت آمدم که هیچگاه کم نشد . در لابه لای کوچه هایی که بینمان فاصله انداخت ، در لابه لای شلوغی هایی که مارا از هم دور می کرد ، گاه تنها معجزه برایم تازگی داشت . غافل از اینکه معجزه ، حضور توست . مادر چگونه می توانم دوریت را تحمل کنم ؟ چگونه ؟ و تو تنها امید من در زندگی هستی پس با من بمان و نغمه زیستن را برایم بخوان که بدون تو دنیا برایم ارزشی ندارد وچگونه می توان بدون تو زیست ؟ از گذشت تو چگونه می توانم صحبت کنم که حضورم ، از گذشت توست . واژه ای برای بیانت نمی یابم ، قلمم نمی تواند توصیف کند و تو اولین موجودی هستی کهاز بیان عظمتت عاجز ماندم . تنهامی توانم بگویم : « فتبارک الله احسن الخالقین » روز زن و روز مادر ، روز نور گرفتن از درخشان ترین خورشید هدایت ، روز آموختن باغبانی از گل های خوشبوی یاس و نرگس ، روز جاری کردن زلال ترین مهر فاطمی (س) در جای جای بوستان پر غنچه ی خانه ها ، روز باز کردن دریچه ی دل به سوی آسمان آبی و روز پوشیدن زیباترین جامه عفت و حیا بر تن مرواریدهای دریای معرفت است . این روز گرامی و فرخنده بر همه ی زنان ، مادران و خواهران شاغل درمدارس ومجتمع های آموزشی وپرورشی مدیریت آموزش وپرورش شهرستان خرامه و همه ی رهروان جاده ی سعادت مبارک باد .
به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید، ارباب. نخند!
معطلت کند. نخند!
به رفتگری که در گرمای تیرماه کلاه پشمی به سردارد،
گاهی مواقع چرت می زند،
به مجری نیمه شب رادیو،
،
به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته و در کوچه ها جار می زند،
به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می ریزد،
به پسری که ته صف نانوایی ایستاده،
به زنی که با کیفی بردوش به دستی نان دارد و به دستی چند کیسه میوه و
سبزی،
به مردی که در بانک از تو می خواهد برایش برگه ای پرکنی،
نخند ...
آدمهایی که به خاطر روزیشان تقلا می کنند،بار می برند،
کهنه می پوشند،
و گاهی خجالت هم می کشند ...
دلی که درد می کشد و پنهان است
و دلی که می خندد و آشکار است.
مرحوم آیتالله حسنعلی اصفهانی مشهور به «شیخ نخودکی» در طول 8 دهه عمر پربرکت خود کرامات بسیاری را رقم زد که مهمترین آنها تشرّف نزد امام علیبن موسیالرضا(ع) است. این کرامتها در سایه انس با قرآن و خواندن نماز اول وقت حاصل شد.
در قدیم که شهر مشهد مقدس به گستردگی کنونی نبود، روستای معروفی به نام «نخودک» کنار آن قرار داشت که شهرت خود را مرهون «شیخ حسنعلی اصفهانی» مشهور به شیخ نخودکی است.
این عارف، فقیه و فیلسوف بزرگ متولد سال 1241 در اصفهان است و از اساتید مشهور وی میتوان میرزا جهانگیر خان قشقایی را نام برد. آیتالله نخودکی در مقطعی نیز با شهید مدرس همحجرهای بوده است.
اما بیشترین شهرت شیخ نخودکی به دلیل کرامات اوست که از جمله آنها میتوان به تشرف نزد حضرت خضر نبی و امام رضا علیهما السلام اشاره کرد. وی همچنین دارای قدرتهای ماورائی از جمله طیالارض، آگاهی از غیب، چشم برزخی، دم مسیحایی و ... بود. او این قدرتهای الهی را با تهجد، توکل، شبزندهداری، خواندن نماز اول وقت و انس با قرآن به دست آورده بود. مرحوم آیتالله کشمیری در این باره میگوید: مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی تا چهار سال در مشهد مقدس، هر شب تا صبح قرآن را ختم و به امام رضا(ع) هدیه میکرد تا به آن مقامات رسید.
از دیگر کرامات شیخ نخودکی این بود که زمان وفات خود را پیشبینی کرد و همانطور که وعده داده بود، در روز یکشنبه هفتم شهریور 1321 در سن هشتاد سالگی به جوار حق شتافت و طبق وصیتی که کرده بود، در صحن عتیق روبروی ایوان طلا در حرم مطهر رضوی تدفین شد.
* نماز اول وقت «شاه کلید» است
مرحوم شیخ بر خواندن نمازهای روزانه در اول وقت تأکید بسیار داشت و این نخستین وصیت او به فرزند خویش بود. این عارف حقیقی میگفت: اگر آدمی یک اربعین به ریاضت پردازد، اما یک نماز صبح از او قضا شود، نتیجه آن اربعین، «هَبَاء مَّنثُورًا» خواهد شد. (اشاره به آیه 23 سوره فرقان و به معنای پراکندهشدن ذرات غبار در هوا)
جناب شیخ فرزندش را بر تهجد و نماز شب سفارش میکرد و میگفت: «بدان که در راه حق و سلوک این طریق، اگر به جایی رسیدهام، به برکت بیداری شبها و مراقبت در امور مستحب و ترک مکروهات بوده است، ولی اصل و روح همه این اعمال، خدمت به ذراری (فرزندان) ارجمند رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است.»
نقل است جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت: سه قفل در زندگیام وجود دارد و سه کلید از شما میخواهم! قفل اول این است که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم، قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد و قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم.
شیخ نخودکی فرمود: برای قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان. برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان. و برای قفل سوم هم نمازت را اول وقت بخوان!
جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟!
شیخ نخودکی فرمود: نماز اول وقت «شاه کلید» است.